نویسنده: مهدی سلیمی
اصل هماهنگی در تمرین را در نظر داشته باشید
اوکهی گردنکلفت، با سرعت به استادش حمله میکرد و با قدرت او را میگرفت. اما استاد خبره بود و او را پرتاب میکرد. هر حملهی مقتدرانه به یک پرتاب هنرمندانه ختم میشد. یکی آن لحظه با صدای بلند گفت: «مـــاشـّــالا عجب اوکـهی خوبی...» و اوکه بیچاره با گردن به زمین خورد و تا پنج دقیقه از درد، سرش را گرفته بود. همه ترسیدیم نکند گردنش آسیب جدی دیده باشد! ولی خدا را شکر! سالم ماند.